از وقتی این ظرفهای تفلون را خریده بودیم، چند بار گفته بود «یادتنره! فقط قاشق چوبی بهش بزنی
دیگر داشت بهم بر میخورد. با دلخوری گفتم :ابراهیم! تو که اینقدرخسیس نبودی
برای این که سوء تفاهم نشود، زود گفت نه! آدم تا اونجا که میتونه،باید همه چیز رو حفظ کنه. باید طوری زندگی کنه که کوچکترین گناهی نکنه
میخواهم مثل مولایم بی سر وارد بهشت شوم.
با خدای خود پیمان بستم تا آخرین قطرة خونم، در راه حفظ و حراست این انقلاب الهی یک آن آرام و قرار نگیرم.
درباره این سایت